سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

منشور عقایدامامیه - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

صفحه 249

مى رود و به این خاطر تجلیل پیامبر در ایام ولادت یک سنت مستمر، در میان مسلمانان بوده است.

دیار بکرى در کتاب «تاریخ الخمیس» مى نویسد: مسلمانان پیوسته ماه ولادت پیامبر را گرامى داشته و جشن مى گیرند و اطعام مى کنند و به فقرا صدقه مى دهند، اظهار شادمانى مى نمایند و سرگذشت ولادت او را بیان مى کنند، چه بسا کراماتى براى آنان ظاهر مى شود. عین این سخن را عالم دیگرى به نام ابن حجر قسطلانى در کتاب خود آورده است.(1)

اصل یکصد و سى و دوم

از بیان گذشته فلسفه سوگوارى براى پیشوایان دینى روشن مى گردد، زیرا هر نوع ترتیب مجلس براى ذکر مصائب و مشکلات آنان نوعى اظهار محبت و مهر ورزیدن است، اگر یعقوب سالیان درازى بر فقدان عزیزش یوسف گریه کرد و اشگ ریخت(2) ریشه آن، علاقه باطنى او به فرزندش بود، هرگاه علاقمندان به خاندان رسالت در پرتو مهرى که به آنان دارند، در روزهاى درگذشت آنان، اشگ بریزند و گریه کنند، درحقیقت از یعقوب پیامبر پیروى کرده اند.

اصولاً تشکیل مجلس براى فقدان عزیزان کارى است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)آن را در جنگ اُحد پى ریزى کرد آنگاه که از گریه زنان انصار بر شهداى اُحد آگاه گشت،و به یاد عموى بزرگوار خود افتاد و فرمود:«وَلکِنَّ حَمزَة لا بَواکیَ له»(3) :ولى کسى بر حمزه گریه نمى کند». وقتى یاران پیامبر علاقه رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) را به برپایى مجلس عزا بر عموى خویش احساس کردند، به زنان خود


1 . المواهب اللدنیة، ج21، ص 27، تاریخ الخمیس،ج1، ص 223.

 

2 . یوسف/184.

 

3 . سیره ابن هشام:1/99.

 


صفحه 250

دستور دادند تا مجلسى برپا کرده و بر عموى پیامبر سوگوارى کنند. مجلس تشکیل شد،و رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)از ابراز عواطف آنان تقدیر، و در حقّ آنان دعا کرد، و فرمود:«رحمَ اللّهُ الأَنصارَ»، سپس از سران انصار خواست به زنان دستور دهند تا به خانه هاى خود بازگردند.(1)

گذشته از این، سوگوارى براى شهیدان راه حق، فلسفه دیگرى نیز دارد و آن اینکه بزرگداشت یاد آنان مایه حفظ مکتب آنهاست، مکتبى که اساس آن را فداکارى در راه دین و تن ندادن به ذلّت و خوارى تشکیل مى دهد. و منطق آنان این است که «مرگ سرخ به از زندگى ننگین است» و در هر عاشوراى حسینى این منطق احیاء مى گردد وملت ها از نهضت او، درس آموختهو مى آموزند.

اصل یکصد و سى و سوم

خردمندان جهان در نگهدارى آثار نیاکان خود کوشا بوده و آن را تحت عنوان «میراث فرهنگى» از گزند روزگار حفظ مى کنند، و با صرف هزینه هایى ، به عنوان آثار ملى ویا مفاخر گذشتگان از آن حراست مى نمایند، زیرا آثار گذشتگان حلقه اتصال بین قدیم وجدید بوده وحرکت ملتها را در تبیین سیر ترقى وتعالى به روشنى ترسیم مى کند. هرگاه آثار دیرینه، مربوط به پیامبران و اولیاء الهى باشد، گذشته از ویژگى یاد شده، در حفظ ایمان وعقیده مردم نسبت به آنها، تأثیر به سزایى دارد، و نابودى این آثار، پس از مدتى، روح شک و تردید را در پیروان آنها بوجود آورده و اصل موضوع را زیر سؤال مى برد.

مثلاً مردمِ مغرب زمین از هر نظر غربى بوده و آداب و رسوم غربى دارند، ولى در مذهب دست به سوى شرق دراز کرده و آیین مسیح را پذیرفته اند، و تا


1 . مدرک قبل، ومقریزى، امتاع الأسماع:11/164.

 


صفحه 251

مدتى این عقیده بر آنها حکومت مى کرد، اما دگرگونى اوضاع، و بالا رفتن حس کنجکاوى در جوانان مغرب زمین، کم کم شک و تردید در اصل وجود مسیح (علیه السلام) در آنها پدید آورده تا آنجا که براثر نبودن اثر ملموس از مسیح، آن را اسطوره تاریخى مى انگارند.

در حالى که مسلمانان در این مورد سربلند و سرافرازند و در طول تاریخ، آثار به جا مانده از رسول گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) و فرزندان او را از گزند روزگار حفظ کرده اند، ومدعى هستند که شخصیتى الهى فزون از چهارده قرن قبل به مقام نبوت برگزیده شد، و با برنامه بسیار مترقى به اصلاح جامعه پرداخت و تحولى عمیق که هم اکنون مردم جهان از آن بهره مندند پدید آورد، و در وجود چنین فرد مصلح و انقلاب او هیچ گونه جاى تردیدى وجود ندارد، زیرا زادگاه او، محل عبادت و نیایش او، نقطه اى که در آنجا به پیامبرى برانگیخته شد، و نقاطى که در آنجا به سخنرانى پرداخت، و مناطقى که در آنجا به دفاع شرافتمندانه دست زد، و سرا نجام نامه هایى که به شخصیت هاى بزرگ جهان آن روز نوشت، وصدها علائم و آثار او، همه و همه، به صورت دست نخورده و مشخص محفوظ و براى عالمیان محسوس و ملموس مى باشد.

روى این اصل، وظیفه تمام مسلمانان جهان این است که در حفظ این آثار بکوشند، و لوحه هایى بر آنها نصب کنند.

این بیان مى تواند اهمیت حفظ آثار را از نظر تفکر اجتماعى روشن سازد، اتفاقاً نصوص قرآنى و سیره مسلمانان نیز آن را تأیید مى کند، قرآن در برخى از آیات مى فرماید: خدا در ترفیع خانه هایى که در آنجا خدا را صبح وشام تسبیح مى گویند، اذن داده است، چنانکه مى فرماید: (فِی بُیُوت أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرفِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِ وَالآصالِ * رِجالٌ لاتُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَإِقامِ الصَّلاة وَایتاءِالزَّکاة یَخافُونَ یَوماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ


صفحه 252

وَالأَبْصار) ( نور/36ـ37): در خانه هایى که ترفیع آن مورد اذن و خواست خداست، در آن خانه ها، صبح و شام مردانى خدا را تسبیح مى گویند که بازرگانى و داد وستد آنها را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و دادن زکات باز نمى دارد، از روزى که در آن دلها و چشمها دگرگون مى گردد، مى ترسند.

مسلماً مراد از (بیوت) وارد در آیه، مساجد نیست، زیرا در قرآن، بیوت در مقابل مساجد قرار گرفته است، به گواه آنکه «مسجد الحرام» غیر از «بیت اللّه الحرام» است، طبق روایات، مقصود از (بیوت) ، خانه هاى پیامبران، خصوصاً، بیت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و ذریه پاک اوست، سیوطى از ابوبکر نقل مى کند وقتى این آیه بر پیامبر نازل شد، ما همگى در مسجد بودیم، مردى برخاست وگفت: این بیوت از آنِ کیست؟ پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: خانه هاى پیامبران است. من برخاستم وگفتم:خانه على و زهرا نیز جزء این بیوت است؟ درپاسخ فرمود: «نَعَمْ وَ مِنْ أفاضِلها»، آرى از بهترین آنهاست.(1)

اکنون که روشن شد که مقصود از «بیوت» چیست به توضیح «ترفیع بیوت» مى پردازیم. در این جا دو احتمال وجود دارد:

1. ترفیع: ساختن و برافراشتن بیوت، چنانکه در آیات دیگر «رفع» در همین معنا بکار رفته است، چنانکه مى فرماید: (وَإِذْیَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبْیتِ وَإِسْماعیل)( بقره/127): آنگاه که ابراهیم همراه اسماعیل، پایه هاى خانه کعبه را بالا مى برد.

2. ترفیع: حرمت نهادن و پاسدارى از آن .

بر اساس معنى نخست چون بیوت پیامبران قبلاً ساخته شده بود، مقصود ایجاد بیوت نیست بلکه منظور حفظ آنها از خرابى و ویرانى است، وبنابر معنى


1 . الدر المنثور: ج5، ص 203.

 


صفحه 253

دوم، مقصود، علاوه بر صیانت از خرابى، صیانت آنها از هر نوع آلودگى است که با حرمت آنها منافات دارد.

بنابر این بر مسلمانان لازم است در تکریم و حراست بیوتى که به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)منسوب است، بکوشند و آن را یک نوع امر قُرْبى تلقى کنند.

از آیه مربوط به اصحاب کهف آنگاه که نقطه اختفاء آنها کشف شد، استفاده مى شود که دو گروه در کیفیت تکریم آنها با هم اختلاف داشتند.

گروهى مى گفتند براى تکریم باید روى قبر آنها بناى یادبود ساخته شود، و گروه دیگر مى گفتند: باید بر روى قبر آنها مسجدى بنا شود، و قرآن هر دو را به لحن پذیرش نقل مى کند، و اگر این دو رأى مخالف اصول اسلام بود آن را به لحن دیگر نقل مى کرد، و یا به انتقاد از آن مى پرداخت، آنجا که مى فرماید:(إِذْیَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُم فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهمْ قاَلَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسجداً) ( کهف/21): آنان که ازمدفن (اصحاب کهف) آگاه شدند در باره (چگونگى تکریم آنها) بهنزاعبرخاستند، گروهى گفتند: بنایى بر روى مدفن آنها بسازید، پروردگارشانبه وضع آنان آگاه تر است، کسانى که بر گروه پیشین غلبه یافته بودند (مسیحیان که بر بت پرستان پیروز گشته بودند) گفتند: ما بر مدفن آنان مسجد مى سازیم.

این دو آیه (با توجه به سیره مستمره مسلمانان که از عصر رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) تا به امروز در حفظ این آثار کوشش کرده اند و بیوت مربوط به پیامبر و خاندان او را حراست و نگهدارى نموده اند)، خود گواه روشن بر اسلامى بودن این اصل است، بنابر این تعمیر قبور پیامبران و ابنیه مربوط به رسول گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم)، و فرزندان پاکش (علیهم السلام) ، و مسجد سازى بر روى قبور یا کنار آنها، بر این اصل اسلامى استوار است.


صفحه 254

 

اصل یکصد و سى و چهارم

زیارت قبور مؤمنان، خصوصاً زیارت بستگان و آشنایان، یکى از اصول اسلامى است که براى خود آثار سازنده اى دارد، زیرا مشاهده وادى آرام قبرستان که چراغ زندگى انسانها در آنجا به خاموشى گراییده، دل وجان را تکان مى دهد، و براى انسانهاى عبرت آموز درس عبرت مى شود، این گروه با خود مى گویند: این زندگى موقت که پایان آن پنهان شدن در زیر خروارها خاک است ارزش تلاشهاى ناروا را ندارد. و سرانجام این افراد در برنامه زندگى خود تجدید نظر مى کنند وتحولى در روح وروان آنها پدید مى آید، پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) در حدیثى به این نکته اشاره کرده و مى فرماید: «زُورُوا الُقُبورَ فانّها ُتذکّرکُم الآخِرََة» (1): قبرها را زیارت کنید، زیرا یادآور سراى دیگر مى باشد.

گذشته از این، زیارت بزرگان دین، نوعى ترویج از دین و مقامات معنوى است، وتوجه مردم به مدفن بزرگان، این فکر را تقویت مى کند که معنویت آنان مایه این گرایش ها است، وگرنه صاحبان قدرت و مکنت ولى فاقد معنویت، زیر خاک خفته و کسى به آنها توجهى ندارد.

رسول گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) در آخرین روزهاى عمر خود به قبرستان بقیع رفت و در باره اصحاب قبور، طلب آمرزش کرد و فرمود: پروردگارم دستور داده است که به سرزمین بقیع بیایم و براى آنان طلب مغفرت کنم، آنگاه فرمود: هرگاه به زیارت آنان شتافتید بگویید: «السّلامُ على أَهْلِ الدِّیارِمِنَ الْمُؤْمِنینَ وَالمُسْلِمین یَرْحَمُ اللّه المُسْتَقْدِمِینَ مِنّا وَالْمُسْتأخِرینَ وَإِنّا إنْ شاءَ اللّه بِکُمْ لاحِقُون»(2): درود بر ساکنان این وادى از مؤمنان و مسلمانان، رحمت خدا


1 . سنن ابن ماجه، ج1، باب ما جاء فی زیارة القبور، ص 113.

 

2 . صحیح مسلم: ج3، باب ما یقال عند دخول القبور، ص 64.

 


صفحه 255

برگذشتگان از ما، و بازماندگان و ما به خواست خدا به شما مى پیوندیم.

در کتابهاى حدیثى، زیارت قبور اولیاء الهى و پیشوایان دین به صورت یک مستحب مؤکّد آمده و پیوسته ائمه اهل بیت به زیارت رسول خدا، و دیگر امامان متقدم بر آنها مى رفتند، و پیروان خود را بر انجام آن دعوت مى نمودند.

اصل یکصد وسى وپنجم

«غلو» در لغت به معنى تجاوز از حد است، قرآن در خطاب به اهل کتاب مى فرماید:(یا أَهْلَ الکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلا تَقُولُوا عَلى اللّهِ إِلاّ الحَقّ) (نساء/171): اى اهل کتاب (مقصود مسیحیان است) در دین خود از حد تجاوز نکنید و در باره خدا جز سخن حق نگویید». آنان را از این جهت از غلو نهى مى کند که در حق حضرت مسیح از مرز حق تجاوز کرده و او را خدا یا فرزند خدا دانسته اند.

پس از درگذشت پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) گروههایى درباره آن حضرت و پیشوایان معصوم، از مرز حق تجاوز کرده و مقاماتى را براى آنان قائل شدند که از آن خداست. از این جهت آنان «غالى» یا «غالیان» نامیده شدند که از مرز حق تجاوز کردند.

شیخ مفید مى گوید:غالیان گروههایى هستند که به اسلام تظاهر نموده ولى براى امیر مؤمنان و پیشوایان از فرزندان او، الوهیت ونبوت ثابت نموده اند، و آنان را با صفاتى معرفى کرده اند که از مرز حقیقت فراتر است.(1)

علامه مجلسى مى گوید: «غلو» در باره پیامبر و پیشوایان این است که آنها را خدا بنامیم یا در عبادت و پرستش شریک خدا بینگاریم، و یا آفرینش و


1 . تصحیح الإعتقاد، ص 109.

 


صفحه 256

روزى را از آن آنها بدانیم، ویا معتقد شویم خدا در آنها حلول کرده است و یا بگوییم آنان بدون الهام از جانب خدا از غیب آگاهند، ویا امامان را پیامبر بیندیشیم، یا تصور کنیم که شناخت و معرفتِ آنان، ما را از هر نوع عبادت خدا بى نیاز مى سازد وتکالیف را از ما بر مى دارد».(1)

امیر مؤمنان و فرزندان پاک او (علیهم السلام) پیوسته از غالیان دورى جسته و بر آنها لعنت فرستاده اند، ما در این جا به نقل یک حدیث بسنده مى کنیم، امام صادق (علیه السلام) به پیروانش چنین دستور مى دهد:«إحذَروا على شبابِکُمُ الغلاةَ لا یُفْسِدُوهُمْ فإنّ الغُلاة شَرُّ خَلقِ اللّه، یُصغِّرون عظمَة اللّه وَیدّعونَ الربوبیّة لعباد اللّه»(2): بر جوانان خود از غالیان بترسید، مبادا باورهاى دینى آنها را فاسد سازند، حقّا که غالیان بدترین مردمند، کوشش مى کنند از عظمت خدا بکاهند و براى بندگان خدا ربوبیت وکردگارى ثابت کنند».

از این جهت تظاهر آنها به اسلام بى ارزش مى باشد، و بزرگان اسلام آنها را کافر مى دانند، یادآور مى شویم که در عین اینکه باید از غلو پرهیز نمود ولى نباید هر نوع عقیده و اندیشه در باره پیامبران و اولیاء الهى را غلو اندیشید. وباید، مانند همه جا، حزم واحتیاط را از دست نداد، و با سنجش درست، عقاید را سنجید.


1 . بحار الأنوار:25/364.

 

2 . مدرک قبل، ص 265.




تاریخ : دوشنبه 89/11/4 | 10:34 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.